شهر یرقان زده!

در میانه زمستان که همه جا سفید پوش است اما پل سفید قدکمان کارون به زردی می گراید ! برای تماشایش چشمها را نمی توان شست تا جور دیگر دید ! چمن زار کنار رود را هم سبز نیست و بی رفیق مانده است ! عابران که بوسه های مهربانی را پشت ماسکها پنهان کرده […]

در میانه زمستان که همه جا سفید پوش است اما پل سفید قدکمان کارون به زردی می گراید ! برای تماشایش چشمها را نمی توان شست تا جور دیگر دید ! چمن زار کنار رود را هم سبز نیست و بی رفیق مانده است ! عابران که بوسه های مهربانی را پشت ماسکها پنهان کرده اند و با شکوه می نالند:نفسها را تا کی می توان در سینه حبس کرد؟

 

چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم

پنجره ها محکم بسته شده اند و از گلدانها خبری نیست! فضا نازیباست ولی چاره ای نداریم.باید برای گریز از مرگ نفس کشید! از پشت شیشه های غبارگرفته پنجره قد کمان پل را تماشا میکنم ودلداریم می دهد که این نیز بگذرد وبرگی از تاریخ را ورق می زند ! هرچند کمان قدش را در غبار پنهان کرده باشند!و میلیاردها تومانی که هزینه نورپردازیش شده بود نیز همه رنگها در آن غبار آلودگی رنگ ببازند !انگار شعر را زمزمه می کند:

اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ما خورده ایم

داستان گردو غبار مانند قصه های لالایی همیشگی شده است و بی تفاوتی مسندنشینان و لبخندهایشان پیام می دهد که باید با این پدیده خوبگیریم و ما در فرط دلشکستگی درد را با خویش نجوا می کنیم :

اگر دل دلیل است آورده ایم
اگر داغ شرط است ما برده ایم

دراز روزگاریست ما را مهمان نواز خوانده اند !یعنی جان و مال خویش را برای مهمان می دهیم و زود به دیگران عادت می کنیم !! این مهمان ناخوانده که صاحبخانه شده است را دوست نداریم !آیا کسی هست آن را از در براند ؟ آیا کسی هست برمرثیه ای که اهالی می سرایند مویه کند؟ آیا کسی هست بر سرفه های کودکان معصوم پایانی دهد؟آیا می شود بگذارید تصاویر زیر پلها و نماها را به تماشا بنشینیم ؟ آیا میگذارید دل به رنگهای مصنوعی رنگین کمان خوش کنیم؟

اگر دشنه ی دشمنان گردنیم
اگرخنجر دوستان گرده ایم

صدا از پشت ماسکها بر دل نمی نشیند اینجا زمستان موسم طنازی گنجشککان و چتربازی کودکان است ! گرد و غبار یکه تاز میدان است ! میادین شهر را به تسخیر درآورده است !عجبا در این شهر مقاومت پیشه کسی را یارای مقاومت نیست! درد آورتر آن دور دستهاست که گاهی نگاهی از سر ترحم  بر دلیرانی که مرزداران این دیارند می شود تا غبار ناخواسته از چهره ها بزدایند ! و دلها را گم کردند!

گواهی بخواهید اینک گواه
همین زخم هایی که نشمرده ایم

آاای حضرات!! ما زیر سقفها پنهان نشده ایم در غبار آلودگی شهرگم گشته ایم ،بیایید برای تقدیس حیات خویش و برکت به داشته هایتان ضریحهای مقاومت را غبار رویی کنید.اینجا دیار قیصر است و هرگز دل به پاییز نخواهد سپرد. پوز خندهای بی تفاوتی را نجیبانه اغماض کردیم تا عصبانی نشویم! در گندمزارهای طلایی اما غبارگرفته مزرعه پدری با همه سختی آنقدر می دویم تا این مهمان ناخوانده لعنتی خسته شود و از همراهی مان بازماند و برود!

چه غم سنگینی است ریزگرد! چه ریز زمختی که درشتی ها را آشکار می سازد و گریستن بر این غم جانکاه بیهوده است ! باید برای گریز از یرقان طبیعت چاره ای اندیشید ! دیگر در ادای سنت ایرانی و رسم چهارشنبه سوری و پریدن از روی آتش هم علاج زردی نمی کند! شهر یرقان گرفته است !سرخی شهر با ترقه و فشفشه و نارنجک دستی هم برنمیگردد! در شهر یرقان زده و در اوج تنهایی پل کارون بدون بلمرون ، صداها نیز ملودی ندارند و پر از تکرار خس خس سینه هاست انگار غریبه ای در کوچه روی برگها پا می گذارد و در اوج نا آشنایی عبور می کند! تکرار مداوم سرفه هارا انگار آهنگ سازانی با مهارت نت گذاری کرده اند تا با خلق سمفونی تراژیک چشمها برای این بیماری به گریه در آیند !

دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم.

عبدالرحیم سوار نژاد