خلاء اندیشه جدید در حوزه های علمیه/ محمد روزبهانی

ممکن است برای خواننده محترم سوء تفاهم ایجاد شود که منظور نگارنده از این نوشته، وسعت بخشیدن به میدان اندیشه ی حوزه بوده است! در این مجال ما نه می خواهیم سیر تطور تاریخی حوزه را بگوییم، نه کارکردهای حوزه در دوران های مختلف، نه تاثیرگذاری های مثبت یا رویکردهای انفعالی حوزه ها و نه […]

ممکن است برای خواننده محترم سوء تفاهم ایجاد شود که منظور نگارنده از این نوشته، وسعت بخشیدن به میدان اندیشه ی حوزه بوده است! در این مجال ما نه می خواهیم سیر تطور تاریخی حوزه را بگوییم، نه کارکردهای حوزه در دوران های مختلف، نه تاثیرگذاری های مثبت یا رویکردهای انفعالی حوزه ها و نه خیلی مقوله های دیگر درباره حوزه. ما در این مجال کوتاه فقط می خواهیم به عناوین مهمترین چیزهایی که حوزه به آن باید به صورت جدی بیاندیشد، بپردازیم:

550x366xIMAGE634431467345468750_jpg_jetiweb_ic_97MEg1T1ny

علوم انسانی اسلامی:
شاید چالش برانگیزترین موضوعی که فراروی انقلاب اسلامی حتی قبل از پیروزی وجود داشته، بحث در مورد نرم افزار اداره ی شئون مختلف نظام اسلامی-تعیین راهبرد، بحث نظام سازی،…- یا به تعبیر دیگر علوم انسانی بوده است. جامعه شناسی، علوم سیاسی، تعلیم و تربیت، مدیریت، اقتصاد، روان شناسی و… این مساله آنقدر مهم بوده است که حتی اوایل انقلاب مدتی دانشگاه ها به دلیل سرفصل های دروس ارائه شده تعطیل شدند تا در متون آنها تجدید نظر شود. اما متاسفانه شورای عالی انقلاب فرهنگی به صورت جدی اسلامی سازی علوم انسانی را پیگیری نکرد. مهمترین مصداقی که حوزه های علمیه را از انزوای علمی در سطح بین الملل خارج و به متن حوادث علمی عالم می کشاند، علوم انسانی است. حوزه باید از آخرین نظریات ارائه شده در جامعه شناسی، اقتصاد، علوم سیاسی، روان شناسی و… مطلع باشد و آنها را به نقد بکشد. این یعنی حضور در متن حوادث علمی عالم.

فقاهت:
فقاهت به عنوان روش استنباط احکام الهی در طول تاریخ فقه شیعه دارای دوره های مختلف و متکاملی است. بنابراین همانطور که اسلاف علما نمی توانستند ادعا کنند که فقاهت در دوران خودشان به عالی ترین مرتبه ی خودش رسیده است، هم اکنون هم کسی نمی تواند ادعا کند که این روش استنباط به انتها درجه ی خود رسیده و جای تکامل ندارد. این موضوع از آنجا اهمیتش مضاعف می شود که بدانیم فقه شیعه در دوره ای قرار گرفته است که دارای بستری بی نظیر در تاریخ خود به نام نظام اسلامی است. همین امر باعث گشوده شدن ابوابی در فقه شیعه می شود که قبل از آن بدلیل نبود بستر و مغلول الید بودن علمای دین امکانش نبود. برای مثال در مورد تعاملات نظام اسلامی با کشورهای دیگر یا همان سیاست خارجی، اگر مانیفست جامعی بر مبنای فقه شیعی داشتیم و این متون به جای سرفصل های سکولار دانشکده های علوم سیاسی در دانشگاه ها تدریس میشد، الان شاهد تفاوت های فاحش و ناموزون دولت های مختلف در مقوله ی سیاست خارجی نبودیم.

تمدن غرب:
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در دوره ای از تاریخ قرار گرفته ایم که تمدنی بر آن حکم فرما است که اولین تمدنی در طول تاریخ است که جهانی می اندیشد، جهانی برنامه ریزی می کند و داعیه ی جهانی سازی دارد. جهانی سازی مدنظر غرب یعنی تحمیل فرهنگ مادی غرب به دیگران و از بین بردن فرهنگ ها و خرده فرهنگ های جوامع دیگر. ابزار این جهانی سازی هم چیزی جز وسائل تکنولوژیک نیست. امروز کسی نمی تواند خودش را مجتهد بنامد اما از مسائل روز دنیا بی خبر باشد و جزیره ای بیاندیشد و منطقه ای حکم صادر کند. نسبت اسلام با مقوله ی تکنیک چیست؟ علم دینی چیست؟ نسبت علوم تجربی جدید با مفهوم علم دینی چیست؟ آیا تمدن غرب ماهیتا یک کل به هم پیوسته است؟ آیا می توان برخورد گزینشی با دستاوردهای تمدن غرب داشت؟ مطالعات تطبیقی چه پتانسیل هایی را در نظر و عمل می تواند برای ما ایجاد کند؟ و… سوالاتی هستند که حوزه اولین مسئول پاسخگویی به آنها است.

رسانه و تبلیغ دین:
از مقوله هایی که حوزه توجه جدی به آن ندارد استفاده از ظرفیت های وسایل ارتباط جمعی روز برای تبلیغ دین است. سال هاست که مراکز اطلاع رسانی و نظام های آموزشی دنیا از حالت سنتی خارج و به سمت imagine education روی آورده اند. به نظر میرسد آنقدر بحث رسانه به معنای عام آن-تلویزیون، اینترنت، موبایل،…- در دنیای امروز مهم است که اگر مارکس در این دوره می زیست به جای آنکه اقتصاد را زیر بنای همه چیز بداند، قطعا از نظر خود برمی گشت و رسانه را زیر بنای همه چیز می دانست. رسانه ها امروزه فکر و قلب انسان ها را به صورت جدی درگیر پیام خود می کنند.

پیام هایی که در سه سطح سبک زندگی، فرهنگ و اعتقادات تاثیرگذارند. که این مساله به نوعی هم تهدید هست و هم فرصت. اگر امروز طبق نظرسنجی های صورت گرفته، درصد قابل توجهی از مردم آمریکا نمی دانند رئیس جمهورشان کیست نتیجه ی کار پیچیده ی رسانه ای در آنجاست. کارکرد تحمیقی رسانه در غرب به شدت بالاست و همین است که انسان غربی خیلی سخت بتواند در مورد مسائل اصلی زندگی اش بی اندیشد. از طرفی همین رسانه می تواند کارکرد توجه به مسائل اصلی زندگی از جمله پیام های فطری دین را داشته باشد که فرصتی بی نظیر را برای علمای دین فراهم می کند.